کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ فارسی
صبح روز بعد روستا برای ما دنیایی کاملا متفاوت بود. ما نه تنها دیگر نامرئی نبودیم، بلکه ناگهان در مرکز همه توجه ها قرار گرفتیم، موضوع هجوم گرما، علاقه و به (ً ).
ً : «؟ ؟ ؟ () ما به سادگی «مقالههایمان را بیرون نیاوردهایم (آنها هم از آنها خبر داشتند) و وضعیت بازدیدکننده ممتاز خود را اعلام نکردهایم، بلکه در عوض همبستگی خود را با افرادی که اکنون هم روستایمان هستند نشان دادهایم.
(آنچه ما در واقع نشان داده بودیم بزدلی ما بود، اما در آن نیز مشارکت وجود دارد.) حتی کشیش برهمانا، یک نوع قدیمی، قبر و نیمه راه بهشت که به دلیل ارتباطش با دنیای زیرین هرگز، حتی از راه دور، درگیر نمی شود. در دعوای خروسها، و حتی نزدیک شدن به سایر بالیاییها هم سخت بود، ما را به حیاط خانهاش صدا زدند تا از ما درباره اتفاقی که افتاده است بپرسند، با خوشحالی از خارقالعاده بودن همه میخندیم. در بالی، مسخره شدن، پذیرفته شدن است.
تا آنجا که به رابطه ما با جامعه مربوط می شد، این نقطه عطف بود و ما به معنای واقعی کلمه در آن قرار داشتیم.
کل دهکده به روی ما باز شد، احتمالاً بیش از هر زمان دیگری در غیر این صورت (1 ممکن است در واقع هرگز به آن کشیش نرسد، و میزبان تصادفی ما یکی از بهترین مطلعین من شد)، و مطمئناً بسیار سریعتر.
گرفتار شدن یا تقریباً گرفتار شدن در یک حمله معاون شاید دستور العمل بسیار قابل تعمیمی برای دستیابی به آن ضرورت مرموز کار میدانی انسانشناختی نباشد، اما برای من بسیار خوب عمل کرد. جزئیات توصیفی، مستنداتی از اینکه رویدادهای غیرمنتظره و سایر شگفتیها چه احساسی را در او ایجاد میکنند، منابع به طور کامل نقل میکنند، تفاسیر ارائهشده توسط اعضای فرهنگی را ارائه میکنند، و تضادهای بین فرضیات و باورهای افراد خارجی و اعضای فرهنگی را آشکار میکنند.
اما گیرتز علاوه بر مثال زدن روش خود و مشروعیت بخشیدن به دیدگاه نمادین، به دانشمندان علوم اجتماعی نیز نشان داد که داستان سرایی چقدر می تواند سرگرم کننده باشد.
روایت و انعکاس
تسهیلات گیرتز با زبان و لمس شخصی او که یکی از ویژگی های بارز استفاده او از معرفت شناسی ذهنی است، توجه را به روایت در نوشتار با ارائه تضاد شدید بین سبک زنده نثر او و سبک خشک تر که عینیت گرایی دیدگاه مدرن اقتضا می کند، جلب کرد.
این تضاد توجه را به شیوه های نگارش محققان جلب کرد و یکی از اولین کسانی که در مورد نوشتن در نظریه سازمان نوشت، جان ون مانن، جامعه شناس آمریکایی بود. ون مانن در کتاب «داستانهای میدانی» در سال 1988 پیشنهاد کرد که تمام نوشتههای علوم اجتماعی داستان سرایی است.
به گفته او، داستانسرایی به سبکهای رئالیستی، اعترافگرا و امپرسیونیستی ارائه میشود. داستانهای رئالیستی، معمول کسانی که دیدگاه مدرن را اتخاذ میکنند، بهعنوان گزارشهای عینی از حقایق اجتماعی نوشته میشوند که ادعا میکنند میدانند واقعاً در سازمانها چه میگذرد.
«واقعگرا» نامیدن آنها ما را تشویق میکند تا ببینیم چگونه محققان مدرنیست بهطور بلاغی تجربه ذهنی را بهعنوان واقعیت عینی میسازند، در حالی که هویت خود را بهعنوان محقق/راوی با هرگز نام بردن از خود پنهان میکنند.
دانلود رایگان کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ
داستانهای رئالیستی کاملاً در کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ با داستانهای اعترافکننده قرار میگیرند، که در آن نویسنده با اعتراف به پیشداوریها و اشتباهات انجام شده در این راه بسیار حضور دارد.
داستان های امپرسیونیستی انحراف شدیدتری از داستان های رئالیستی ارائه می دهند. این گزارشهای بسیار شخصی، خوانندگان را در چارچوب رویدادهای مرتبط قرار میدهد، در نتیجه به آنها اجازه میدهد تا از تجربیات گویندهها قدردانی کنند، همانطور که گیرتز با داستان جنگ خروسهای بینظیر بال خود که حاوی عناصر اعترافکننده نیز است، انجام داد.
مردم شناسان آمریکایی جیمز کلیفورد و جورج مارکوس در کتاب خود در سال 1986 یعنی فرهنگ نوشتن: شعر و سیاست قوم نگاری، بحث نوشتن را به پست مدرنیسم نزدیک کردند. آنها ادعا کردند که همه گزارش های تحقیقاتی داستان های جزئی هستند، زیرا آنها محصول دیدگاه های نویسندگان خود هستند.
دیدگاه موقعیتی به این معناست که جامعه تفسیری که محقق مدعی عضویت در آن است، علایق و روشهای صحبت خاصی دارد که بر آنچه که آنها توصیف میکنند و نحوه تفسیر آنها از پدیدهها تأثیر میگذارد.
به عنوان مثال، ممکن است یک سازمان را با استفاده از ایده های موجود در این کتاب مطالعه کنید، اما اعضای سازمان ممکن است نظریه های شما را به اشتراک نگذارند یا از واژگان شما استفاده نکنند.
پس حق با کیست؟ هر گاه کسی جهان بینی خود را به دیگران تحمیل می کند، کاری که منتقدان پست مدرن مدرنیست ها را به آن متهم می کنند، شما شرایط هژمونی و تمامیت خواهی را دارید. انعکاس گرایی کمک می کند، انعکاس پذیر بودن در زمینه تحقیق به معنای پرسیدن سؤالاتی از این قبیل است: چه فرضیاتی مبنای انتخاب من برای مطالعه و روش تحقیق من است؟ این مفروضات چگونه بر نحوه تحقیق تأثیر می گذارند؟ این چه تأثیری بر ادعاهای دانشی که من دارم و کسانی که مطالعه می کنم دارد؟ یک محقق یا مدیر انعکاسی تشخیص میدهد که واقعیتهای ساختهشده اجتماعی، حسابهای ناقص و مورد مذاکره هستند که به تفاسیر و معانی متعدد باز هستند.
استفاده از ایدههایی مبتنی بر قدردانی انعکاسی برای وضعیت ضعیف «واقعیت»، دیدگاه پسا مدرن پرواز را آغاز کرد.
پدیده ها را تعریف کنید و من را اجرا کنید
تأثیرات پست مدرن
دولت های استعماری در سراسر جهان پس از دهه ها مشروعیت بخشیدن به خود با ادعاهای مدرنیستی مبنی بر ایجاد پیشرفت برای مردمان بدوی، با تقاضاهای فزاینده ای از سوی استعمارگران برای تعیین سرنوشت مواجه شدند.
مردم شناسان، که کمک های مالی دولتی به آنها اجازه داده بود که مستعمرات را مطالعه کنند، خود را در خط آتش دیدند. آنها متهم به خدمت به خیرین خود بودند تا مستعمرات. در اوایل دهه 1980، زمانی که استعمار فروپاشید، تقریباً انسان شناسی فرهنگی را با خود به زیر انداخت.
بحران بازنمایی انسانشناسی ناشی از فروپاشی استعمار بر این باور مورد مناقشه متمرکز بود که روشهای انسانشناختی دقیقاً فرهنگ را نشان میدهند. سرسختترین منتقدان اصرار داشتند که دیدگاه «بومی» نادرست ارائه شده است و آنها میخواستند بدانند که مردمشناسان با چه حقی میتوانند ادعای اقتدار بیشتر کنند. یک عکس معروف بحث و جدل را نشان می دهد. گروهی از بومیان را نشان می دهد که بیرون یک چادر صف کشیده اند.
در داخل، مالینوفسکی، یکی از بنیانگذاران انسان شناسی فرهنگی، پشت میز کوچکی نشسته و به دقت یادداشت های میدانی خود را تایپ می کند.
او که در کار ثبت مشاهدات خود غرق شده است، نمی تواند سوژه های خود را مشاهده کند! این عکس با معکوس کردن رابطه بین ناظر و مشاهده شده به طرز طعنه آمیزی دیدگاه مدرنیستی انسان شناسی را زیر و رو می کند.
اگرچه یافتن نقاط توافق میان پست مدرنیست ها دشوار است، اما همه آنها به طرق مختلف دوست دارند تعاریف مدرنیستی از واقعیت را مانند عکس مالینوفسکی زیر و رو کنند.
این توضیح میدهد که چرا بسیاری از مردم پست مدرنیسم را انتقادی تجربه میکنند، اگرچه همانطور که عکس نشان میدهد، میتواند در هنر و تخیلی که مجوز میدهد بازیگوش و خلاق باشد.
براندازی مفروضات بنیادی مدرنیسم اغلب به اتهام نیهیلیسم منتهی میشود، اگرچه هدفی که اغلب ادعا میشود رهایی نوع بشر از کل ذهنیتها و شیوههای هژمونیک است.
از قضا پست مدرنیسم زمانی که قواعد جدیدی برای رفتار ابداع می کند که اخلاق پست مدرن را بر اهداف مدرن خود قرار می دهد، هژمونی خاص خود را به نمایش می گذارد.
کسانی که دیدگاه پست مدرنیستی را اتخاذ می کنند، مانند کسانی که طرفدار امر نمادین هستند، به واقعیت قابل تعریف عینی اعتقاد ندارند. از نظر معرفتشناختی، برای آنها دانستن در بهترین حالت امری ضعیف است که دستخوش بازنگری بیوقفه است. در بدترین حالت غیرممکن است، یک واهی، یا یک تقلب آشکار.
بر اساس ایده های وام گرفته شده از فلسفه پساساختاری و نظریه ادبی، پست مدرنیست ها بر این باورند که از آنجایی که زبان نمی تواند معنا را که همیشه و همه جا سرگردان است، تثبیت کند، باید از جستجوی حقیقت دست برداریم و به همه ادعاهای دانش مشکوک باشیم.
این ایدهها با ایدههایی که توسط فیلسوفان انتقادی مکتب فرانکفورت، تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر، و هربرت مارکوزه در آلمان پس از جنگ جهانی دوم ترویج شد، همگرا شد. ایدههایی از این رشتههای کاملاً متفاوت در دیدگاه پستمدرن تئوری سازمان تنیده شدند. برخی از آنها در اینجا مشخص شده اند، که با مهم ترین آنها شروع می شود.
دانلود کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ ترجمه فارسی pdf
پروژه روشنگری، اسطوره پیشرفت و روایت بزرگ
پست مدرن ها به طعنه از جاه طلبی های مدرنیستی برای جایگزینی عقل به جای خرافه به عنوان پروژه روشنگری یاد می کنند. کنایه آنها به استفاده از ارزش ها و آرمان های روشنگری برای مشروعیت بخشیدن به تحمیل ایدئولوژی غربی به بقیه جهان (پروژه آن) اشاره دارد. به دنبال رهبری منتقدان سرسخت این شیوه ها، ایده پیشرفت به یک هدف محبوب تبدیل شد.
در سال 1932، مونتاگ دیوید ادر، پزشک انگلیسی، مقاومت خود را در برابر ایمان مدرن به پیشرفت مستمر بشر با نام بردن از پیشرفت به عنوان یک اسطوره نشان داده بود. مانند مواردی که در زمان استعمار اتفاق افتاد.
اسطوره خواندن پیشرفت به این معناست که شخصیت آن را بهعنوان دگم مبتنی بر تبلیغات آشکار کند، نه محصول حقیقت علمی که توسط شواهد عینی تأیید شده است، همانطور که مدرنیستها ادعا میکنند.
روشهای پستمدرن امکان بیطرفی را که توسط مدرنیستها به عنوان مشخصه تبیین عینی مطرح شده است، انکار میکنند. در عوض، از همه کسانی که ادعای دانش دارند میخواهند تا در زمینه تلاشهای دانشآفرینی خود و نقشی که در آزادسازی و هدایت قدرتی که دانش میفرستد، تأمل کنند.
ژان فرانسوا لیوتار، فیلسوف و نظریهپرداز ادبی فرانسوی، در شرایط پسامدرن، پروژه روشنگری و اسطوره پیشرفت را به حمایت از یک روایت بزرگ متهم کرد، روایتی که از لحاظ فکری و سیاسی تمامیتخواهانه است، زیرا خط داستانی مدرنیستها را برای توجیه ارائه میکند. سرسپردگی به عقل به این دلیل که پیشرفت می آورد، ثروت می آفریند، ما را آزاد می کند و حقیقت را آشکار می کند.
حتماً به حروف بزرگ پست مدرنیست ها توجه داشته باشید تا بر قدرت ادعایی ایده های مدرنیستی که به آنها اشاره می کنند تأکید کنند. از نظر لیوتار، دانش و جامعه پیوند تنگاتنگی دارند زیرا نهادهایی مانند آموزش، تجارت و دولت بر اساس دانش تخصصی ایجاد میشوند که به نوبه خود روشهای خاصی از تفکر و عمل را مشروعیت میبخشد.
برای مثال، دانشگاهها اشکال خاصی از دانش (بهویژه علمی) را ارائه میکنند و کسبوکارها از هنجارهای غالب مدیریت (اغلب برای به حداکثر رساندن سود) استفاده میکنند، که انتظار میرود دانشجویان و کارمندان با آنها مطابقت داشته باشند. بنابراین، روایت بزرگ مدرنیسم، جاهطلبی برای ایجاد دانش و نهادهایی را میپوشاند که منافع برخی را نسبت به منافع غیرقابلظنین دیگران ارتقا میدهد.
بازی های زبان و زبان
دیدگاه مدرنیستی به زبان، به شواهدی که امروزه نیز وجود دارد، مدعی است که زبان منعکس کننده واقعیت است. کلمات معانی خاص خود را به دلیل برخی پیوندهای اساسی بین کلمات، معانی و چیزها دارند.
فردیناند دو سوسور، زبانشناس سوئیسی، این دیدگاه را با نظریه انقلابی خود در مورد زبان براندازی کرد. در نظریه سوسور، هیچ ارتباط طبیعی یا ضروری بین کلمات (به عنوان دال) و مفاهیم چیزهایی که به آنها اشاره میکنند (آنچه مدلول است) وجود ندارد. رابطه آنها خودسرانه است.
به عنوان مثال، کلمات زیادی را در نظر بگیرید که به معنای یک موجود پرنده پردار هستند. انگلیسی از bird استفاده می کند، دانمارکی fugl، فرانسوی oiseau و غیره را پیشنهاد می کند. از نظر سوسور، معنای یک کلمه با موقعیت آن نسبت به سایر کلمات در ساختار زبان به دست میآید.
این فرض حاکی از آن است که هر زمان که یک کلمه با کلمه جدیدی روبرو شود، معنای آن تغییر خواهد کرد.
جفت شدن خودسری زبان با معنای دائماً در حال تغییر کلمات، به این معناست که ساختار پشتیبان زبان ناپایدار است، ایده ای که مستلزم حرکت جهت گیری فرد از قطب ثبات به قطب تغییر است.
این ایده بر رشتههای دیگری غیر از زبانشناسی و نظریه ادبی تأثیر گذاشت، زیرا ساختارگرایی در علوم اجتماعی تا حدی از این ایده که ساختارهای اجتماعی از همان قوانین حاکم بر زبان پیروی میکنند، نشأت میگیرد.
نظریه سوسور سوالاتی را مطرح کرد که ذهن را تغییر میدهد: آیا با توجه به کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ زبان، ساختار زبان یا هر چیز دیگری برای آن موضوع وجود دارد؟ انکار ساختار قدرت تثبیت جامعه را دارد که پساساختارگرایی را وارد نظریه ادبی کرد و نظریه سوس سور را با ایده هایی که در پست مدرنیسم دمیده شده بود ترکیب کرد.
ایده سوسور مبنی بر اینکه ساختار زبان (langue، در فرانسوی) با جریان روابط بین کلمات در حال استفاده تغییر میکند (مشروط)، استعاره لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف آلمانی از بازیهای زبانی الهام گرفته شده است. قواعد زبان بر اساس جوامعی که از آنها استفاده می کنند متفاوت است.
نحوه استفاده از زبان و نحوه پاسخ شما به اظهارات دیگران بسته به بازی زبانی که انجام می دهید متفاوت است.
به عنوان مثال، اتخاذ دیدگاه مدرن، نمادین یا پست مدرن در نظریه سازمان، شما را در یک بازی زبانی متفاوت قرار می دهد که ایده ها و روش های مختلف نظریه پردازی سازمان ها را ترویج می کند، و البته مجلاتی را تعیین می کند که در آن ایده های مختلفی خواهید یافت. مورد بحث و بررسی قرار گرفت و دانشگاه هایی که حامیان خود را استخدام می کنند.
پایبندی به یک بازی زبانی می تواند برقراری ارتباط با افراد جامعه دیگر را دشوار کند و جابجایی غیر قابل تأمل بین بازی های زبانی می تواند سردرگمی قابل توجهی ایجاد کند.
از جنبههای مهم، یکی از فرصتهایی که در مطالعه تئوری سازمان با آن مواجه میشوید، یادگیری چند بازی زبانی مختلف به طور همزمان است.
یادگیری نحوه عملکرد بازی های زبانی و نحوه حرکت راحت بین آن ها هنگام کار در تیم های متقابل به شما کمک خواهد کرد. یا فراتر از مرزهای ایجاد شده توسط جوامع دیگری که به آنها ملحق می شوید یا با آنها دانلود رایگان کتاب رفتار سازمانی گریفین می شوید اما باید از سیاست هایی که در میان جوامع مختلف به وجود می آید و تأثیرات قدرت نهفته در آنها آگاه باشید.
ادعاهای حقیقت، قدرت/دانش و صدا دادن
با پیروی از مفهوم بازی های زبانی ویتگنشتاین، لیوتار حقایق علمی را به عنوان توافقات درون جوامع دانشمندان برای واقعی دانستن برخی ادعاها تفسیر کرد.
او به این نتیجه رسید که هیچ حقیقتی نمی تواند وجود داشته باشد، فقط ادعای حقیقت دارد. کسانی که حق دارند تصمیم بگیرند که کدام ادعای حقیقت مورد احترام قرار گیرد، توانایی تسلط بر جامعه و بازی زبانی آن را دارند.
با این حال، لیوتار پیشنهاد کرد که ادعاهای حقیقت زمانی از بین میروند که ادعاهای دیگر، به طور گستردهتر پذیرفته شدهتر مطرح میشوند، یا زمانی که جامعه دیگری درگیر میشوند. در این دیدگاه، هیچ حقیقتی نمی تواند برای مدت طولانی دوام بیاورد.
اگر توزیع کنونی قدرت در یک جامعه، مجموعه دانشی را که در اختیار دارد به عنوان حقیقت تعیین کند، وقتی توزیع قدرت تغییر میکند، حقیقت تغییر میکند.28 از این منظر، مقاومت در برابر تغییر توسط قدرتمندان فعلی را میتوان در قالب تمایل به تغییر درک کرد. ارزش واقعی ادعاهای خود را حفظ کنید.
هنگامی که این گزاره را که قدرت در ایجاد دانش دخیل است را پذیرفتید، به راحتی می توانید نگرانی لیوتار را در مورد استفاده از قدرت برای ساکت کردن یا حذف کسی از یک جامعه درک کنید.
او خاموش کردن مخالفان را یک عمل توتالیتاریسم میداند و خاطرنشان میکند که این امر نیز زمانی اتفاق میافتد که جامعه هیچ رویهای برای ارائه یا درگیر شدن با آنچه متفاوت است نداشته باشد.
او مدعی شد که اگر دیدگاهها و ایدههای مختلف مسکوت بماند، راههای جدیدی برای تفکر یا عمل یک جامعه وجود نخواهد داشت. بنابراین، صدا دادن به سکوت پادزهری برای تمامیت خواهی است.
این باور که آزادی بیان، توتالیتاریسم را دفع می کند، یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از نظریه پردازان انتقادی و برخی پست مدرنیست ها از دموکراسی حمایت می کنند و از کثرت گرایی دفاع می کنند.29 با این حال، بسیاری از پست مدرنیست ها استدلال می کنند که، در شکل گیری یک جاه طلبی مشترک برای سرنگونی گرایش های توتالیتر، شما در خطر هستید. ایجاد یک روایت بزرگ جایگزین که به جای سرنگونی خود امتیاز، فقط به یک گروه متفاوت امتیاز می دهد.
در نتیجه آنها خواستار ایجاد متون متعدد و تحمل همه تفاسیر متفاوت از آنها به عنوان راهی به سوی رهایی هستند.
گفتمان و شیوه های گفتمانی
عقاید لیوتار در مورد خاموش کردن اپوزیسیون از طریق آثار فیلسوف و نظریهپرداز اجتماعی فرانسوی میشل فوکو که تأثیرات اعمال قدرت از طریق هنجارگرایی را بررسی کرد، بازتاب مییابد.
فوکو استدلال کرد که دانش تایید شده ابزار اصلی برای اعمال قدرت است، زیرا تصمیم گیری در مورد اینکه چه کسی می تواند صحبت کند و چه چیزی می تواند گفت، تعیین می کند که چه چیزی به عنوان رفتار عادی تلقی می شود. نهادینه شده است.
فوکو تاریخ بیمارستانهای روانپزشکی و زندانها را مطالعه کرد تا بررسی کند که چگونه روانپزشکی و مددکاری اجتماعی دستهبندیهای مفهومی جنون و بزهکاری را ایجاد کردند که افراد برای درمان سازمانی در آنها طبقهبندی میشوند.
او ادعا کرد که با تبدیل جنون و بزهکاری به مشکلاتی که جامعه باید به آنها رسیدگی کند، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی موقعیت های اجتماعی قدرتمند خود را ایجاد کردند که از طریق آن می توانند افراد خاصی را زندانی یا کنترل کنند تا از جامعه در برابر آنها محافظت کنند.
فوکو به طور مشابه به بررسی تاریخ نقد ادبی، روانشناسی پرداخت. روانکاوی، جامعه شناسی، انسان شناسی، جرم شناسی، علوم سیاسی و اقتصاد. او از این مطالعات نتیجه گرفت که جوامع مدرن غربی اختیار تعیین هنجارهای اجتماعی را به علوم انسانی تفویض کرده اند. فوکو استدلال کرد که در فرآیند طرح و پاسخ به سؤالاتی در مورد اینکه چه چیزی عادی است، علوم انسانی پیوندی بین قدرت و قدرت ایجاد کرد.
از آنجایی که دانش تولید شده توسط رشتههای دانشگاهی برای دستهبندی، کنترل و در برخی موارد زندانی کردن کمتوانترین اعضای جامعه استفاده میشود، دانش و قدرت واقعاً یکسان هستند. ما نباید آنها را به عنوان دو چیز، بلکه به عنوان یک چیز در نظر بگیریم.
قدرت/دانش از طریق شیوههایی اعمال میشود که در گفتمان به وجود میآیند تا آنچه را که عادی تلقی میشود، تنظیم کند. به گفته فوکو، شیوههای گفتمانی از زبانی مانند آنچه در اصطلاحات دانشگاهی یا اصطلاحات فنی مورد استفاده در صنعت یا بسیاری از شاخههای حکومت یافت میشود، سرچشمه میگیرد.
آنها ارتباط نزدیکی با بازی های زبانی ویتگنشتاین دارند، گرچه بر موضع هنجاری قوی تری دلالت دارند، زیرا همانطور که فوکو و دیگران اشاره می کنند، بدون آگاهی از شیوه های گفتمانی، افراد ناتوان نمی توانند از خود دفاع کنند. مفهوم گفتمان از زبان شناسی پساساختارگرا پدید آمد.
این یک ذهنیت، یک جهان بینی فرهنگی، و/یا یک منطق نهادینه شده است که چشم انداز همیشه جزئی یک گروه خاص را ارائه می کند. از نظر فوکو، گفتمان های فوکو از نظر تاریخی بر اساس روابط قدرت موجود در جامعه در یک جامعه خاص ساخته شده اند. نقطه در زمان کسانی که اعمال قدرت می کردند اجازه می دادند که برخی چیزها گفته شود، نوشته شود، و فکر شود، اما دیگران نه و این شیوه های کنترل شده باعث به وجود آمدن گفتمانی شد که معناسازی را در محدوده آن هدایت می کند.
یکی از دلالت های نظریه گفتمان این است که وقتی افراد با یک گفتمان درگیر می شوند، هویت آنها با شکل گیری های گفتمانی آن سازگار می شود. به عبارت دیگر، هویت شما اثری از استفاده جامعه شما از زبان است.
برای نشان دادن، وقتی صحبت میکنید، به خود ارجاع میدهید (“من این کار را کردم یا آن کار”) و اینها همراه با آنچه دیگران در مورد شما میگویند (“شما تنبل هستید”) و در مورد دیگران (“او باهوش است”) به شما میدهد. این ایده که شما با جعل هویت خود وجود دارید، حتی اگر تأثیراتی که این اعمال بر شما و دیگران می گذارد، تنها اثرات ارجاعی زبان است.
فوکو با این استدلال به ایده بحث برانگیز خود رسید که فردیت فقط در دوران مدرن با خود انعکاسی شدن ما ظاهر شد و اگر از صحبت کردن درباره خود دست برداریم، دوباره «مثل صورت کشیده شده در شن» ناپدید خواهد شد. نتیجه شخصی گزاره فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر: “در این قول چنین می شود که جهان ظاهر شده است.” به نظر فوکو، با اشاره نکردن به خود، «انسان» از گفتارهای تعریف کننده واقعیت ناپدید میشود، همانطور که در زمانهای قبل ظاهر شد.
برای اینکه درک سازمانی از ناپدید شدن انسان به شما داده شود، اهمیتی که برای مشتری در گفتمان مدیریت جریان اصلی وجود دارد در نظر بگیرید. توجه به مشتریان، در نتیجه تغییر موقعیت یا عدم تمرکز مدیر در واقعیت جعلی زبانی و گفتمانی آنها. آیا این حرکت زبانی میتواند دلیل تاخیر اخیر مدیریت با انبوهی از تعدیلهای مدیریتی باشد که در شرکتها ایجاد کرد؟
به طور مشابه، در حوزه مدیریت عمومی، شهروندان اخیراً از مدیرانی که به طور سنتی از پاسخگویی به نیازهای شهروندان با استفاده از قوانین و فرآیندهای بوروکراتیک بهعنوان دلایلی که باعث میشود کاری انجام نشود، اجتناب میکردند، در مرکز توجه قرار گرفتهاند.
حداقل در تئوری، انتقال کتاب نظریه سازمان ماری جو هچ به مرکز گفتمانی، نگرانیها در مورد رویههای اداری را کمتر میکند و اجازه میدهد بحث از این که چرا نمیتوان کاری را انجام داد به نحوه انجام آن تغییر داد.
بر اساس این دیدگاه پسابروکراتیک، هویت زمانی غالب مدیر به زودی از گفتگوهای حاکمیتی ناپدید
فهرست مطالب